در شهر نیویورک در سال 1932، زنان اجازه ندارند آتش نشان باشند. هنگامی که آتش نشانان شهر در آتش های مرموز ناپدید می شوند، جورجیا نولان یک فرصت طلایی را می بیند. او خود را به عنوان "جو" جا می زند و به تیمی از آتش نشانان بداهه می پیوندد...
داستان این فیلم در مورد زندگی یک خانواده ی چند نفره است که پدر و مادر مسن با فرزندان مشکل دارند و هر کدام از اعضای این خانواده ها نیز خود دارای مشکلات بزرگتری نیز هستند. اکنون هر کدام از افراد این خانواده با یک نفر غریبه ی خارج از محیط خانواده آشنا می شوند که به نظر کسی است که می تواند مشکل را حل کند.
چهار طایفه (آب ، خاک ، هوا و آتش) هر کدام با یک نشانه و سرنوشتی مشترک ، سال ها و قرن ها است که در جنگ و ستیز هستند . اما اکنون جنگ بین آن ها وارد مرحله ی نهایی شده است و قهرمانانی تازه ظهور کرده اند ، که تقدیرشان تغییر سرنوشت این جنگ است و…
در یک شهر کوچک بعد از اینکه سمی مرموز منبع آب شهر را آلوده می کند، ساکنان شهر با خوردن آب دچار جنون شده و بعد از مدتی می میرند. در این شرایط عدهای از ساکنان که هنوز آلوده نشدهاند، برای زنده ماندن می جنگند.
زنی که از ازدواج متنفر است .اما دوست دارد مادر شود او پس از سالها انتظار تصمیم می گیرد که از طریق لقاح مصنوعی باردار شود. وی برای این کار به یکی از این مراکز مرتبط میرود اما در آنجا با مردی ملاقات میکند که...
یک خلافکار سابق که به تازگی از زندان آزاد شده، بعنوان محافظ یک بازیگر زن استخدام می شود. طولی نمی کشد که او در میابد عاشق این زن شده و این مساله او را در موقعیت خطرناکی قرار می دهد...
یک پسر نوجوان در بخش بزرگسالان بیمارستان با فردی بنام بابی آشنا می شود، مردی که در این بخش بستری است و به زودی تبدیل به مربی و حامی او می شود. او در این بیمارستان و بخش بزرگسالان چیزهایی را یاد می گیرد که شاید در دنیای واقعی نمی توانست تجربه اش کند...
«هشر» (جزف گوردن لویت) یک مرد تنها و منزوی است. او از همه چیز و همه کس تنفر دارد. به موهای بلند روغنی اش و خالکوبی هایش خوش است. کم غذا می خورد و بیشتر سیگار دود می کند. او در ون خودش زندگی می کند، تا اینکه با پسرچه ای بنام «تی جی» آشنا می شود...
”از تنهایی نترس” بازسازی فیلمی تلویزیونی با همین نام در سال 1973 است. فیلمی در مورد خانه ای جن زده که موفقیتش را مدیون کارگردانی هوشمندانه Troy Nixey است که توانسته با استفاده از عناصری مناسب، فضایی رعب آور را در مقابل چشمان تماشاگر قرار دهد. عناصر وحشتی آوری که گویی خود را به آرامی از پرده جدا کرده و بر دیوارهای سالن سینما شروع به خزیدن میکنند. “از تنهایی نترس” نیازی به صحنه های غافلگیرکننده ای که مخاطب را از جای بپراند ندارد. بلکه روند داستان چنان وی را در صندلی خود فرو میبرد که تا مدتی بعد از تماشای فیلم نیز ترس را در دورنش احساس میکند. با این وجود، فیلم ضعفهایی نیز دارد که باعث میشود نتوان آن را در رده کارهای شاخص ژانر قرار داد...
چند نفر در آسانسور آسمان خراشی گیر کرده اند و امدادگران نمی توانند راهی برای کمک به آنها پیدا کنند. پس از مدتی توسط نیروی نامشخصی مرتبا مورد حمله قرار می گیرند و آنها متوجه میشوند که شیطان در بین یکی از آنهاست …
آرون با همسرش در خانه پدری زندگی می کنند. وقتی پدرش می میرد وی مسئول برگزاری مراسم تدفین می شود، مراسمی که باید آبرومندانه برگزار شود. اما از همان ابتدا قرار نیست مراسم آبرومند باشد. مسئولین کفن و دفن جسد را اشتباه می آورند و کشمکش بین آرون و رایان رازهای خانواده را جلو چشم همگان برملا می کند...
ماجرا در ۱۰۰۰ سال پس از میلاد مسیح اتفاق می افتد. جنگجوی شورشی، یک چشم، که نیرویی فراطبیعی دارد، در اسارت بارد به سر می برد. آره که پسرکی برده است به یک چشم کمک می کند تا از زندان فرار کند و با یکدیگر سفری به اعماق تاریکی آغاز می کنند…
هنگامی که یک شاهزاده خانم با اراده از ازدواج با یک جامعه ستیز بی رحم امتناع می کند، او را ربوده و در یک برج دورافتاده حبس می کنند. خواستگار کینه توز او که قصد دارد تاج و تخت پدرش را بگیرد، شاهزاده خانم باید از خانواده خود محافظت کند و پادشاهی را نجات دهد...
2 مرتبه نامزدی جایزه .اسکار. همچنین 19 جایزه و نامزد دریافت 38 جایزه دیگر.
پسر بچه اي در يکي از مناطق روستايي فرانسه با مادر بزرگش، «مادام سوزا» زندگي مي کند. «مادام سوزا» براي او دوچرخه اي مي خرد و تشويقش مي کند در مسابقات دوچرخه سواري دور فرانسه شرکت کند و برنده شود. اما گروهي گنگستر مافيايي پسر جوان را مي ربايند و به شهر بزرگ بل ويل مي برند تا از او به خاطر مهارت هايش در دوچرخه سواري، در يک قماربازي پيچيده استفاده شود.
«بک» شکارچی آدمی است که برای صاف کردن قرضش راهی جنگلهای آمازون می شود تا کسی را دستگیر کند. وی متوجه می شود که شکار او آن آدم بدی نیست که به او می گفتند؛ او «تراویس» است، باستانشناسی که به دنبال مجسمه ای می گردد. راک و تراویس باهم قرار می گذارند تا این مجسمه ارزشمند را پیدا کنند...